| 
         بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه پیوندها شعر، علیه فراموشی ویژه ی 8 مارس  | 
          
| 
			 
 
  | 
		||
| 
			 
 1 در قلب من ستاره ای ست که مثل دست هایم کارمندی تمام وقت است و در کتاب و دفتر و کامپیوتر و باغچه و آشپزخانه و تخت خواب نور می کارد . 
 مادرم هم ستاره ای داشت که راز سبز قورمه سبزی را خوب می دانست و بی تفاوتی همه ی مردهای زندگی اش را با حفظ آن راز سر به مُهر تاب می آورد . 
 و مادر بزرگم که ستاره اش را درهیچ آینه ای پیدا نکرده بود ، ( با اینکه بیش تر از مادرم و من آینه ها را برق می انداخت ) همیشه به ما می گفت : این قدر بال های سنگی تان را بزک نکنید ما هیچ وقت پروانه نمی شویم . 2 
 در آغاز هیچ نبود کلمه بود و آن کلمه " غربت " بود و کفش های " غربت " را زیبنده ی گام های ما دوخته بودند . 
 کوچ کردیم و غریب شدیم 
 ما همزاد بهار بودیم واژه بودیم و نُت وغربت ، بستر تغزلمان بود 
 عشق ورزیدیم و غزل شدیم 
 در پایان هیچ نبود کلمه بود و آن کلمه " صدا" بود و حقیقتی به شعاع بی نهایت که از لبه های بسترمان سر می رفت و در نگاه نور حل می شد . 
 3 
 
 نفَسش که روی مین جا ماند ، عطر همه ی شله زرد های زمین پرید و هنوز کاسه ی ماه پُر می شد و هنوز هیچ کس ظهور نمی کرد 
 فردا سا یه ی انقلاب ، روی پلاک او و پیشانی ماه و شله زرد نذری بی بی گلاب مصنوعی می پاشید و با دار– چین واقعی می نوشت : " جنگ ، جنگ ، تا پیروزی " 
 
 
 
  |