|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
چشم هایم قبل از فروپاشی
در ندیدن هایم
رؤیای پروانه می بینند
در دیدن هایم
خواب هایِ کودکی
آتش هایِ زیرِ خاکستر.
خوشبوتر از خاک
در این خاک هایِ مریمِ مقدس
ریحان در تمامِ باغچه
هایِ زمستانی می روید.
و این
پرچم است
بر تپه هایِ سفید با
سه رنگ بالا می رود وَ
حیرتِ هزاررنگِ مرا
بر کاغذِ سیاهِ چشم
هایم می نویسد.
بازیِ خون است
می چکد
در رگِ خواب هایِ آبیِ سکوت
عطرِ استخوان است
می پاشد
در سلول هایِ تنگِ فراموشی
نبضِ ماهیچه است
کُند می زند
در دایره هایِ بسته یِ دهان و لب
وقتِ نگفتن
وَ رقصِ دست
که مستی
هایِ مرا
از بویِ خوشِ
دویدن
گیج می کنند
در بادهایِ وحش
از نهایتِ نبودنم
حرف هایی دارد
این انبوهِ سربیِ سه رنگ
در ساعتِ ندیدن
بر چند برگِ هیولایی.
در این کنار که
تن پیاله ای لب پریده
است
پروانه ای
بر گِردِ شمع هایِ مرده ام
بال می زند.
بر قله یِ ماچی پیچو
پیچ می خورم.
دورِ خودم در خواب ها وُ خاک هایِ بر باد رفته.
مثلث هایم از شانه
هایم می
افتند. می پرند دایره
هایم در برهوتی بی شکل. دیگر هیچ سطحی مسطح نیست و من شبیه
هیچکسم که مازه ای دارد از جنسِ حلزونی بی لاک.
در لاکِ خودم نیستم. این بالا.
لختی فراترم
از پاهایم.
لختی فراترم
از دست هایم.
لختی
لخته تر از خونِ لخته
در رگِ بادهایِ در خاک خشکیده.
لختی
آغشته ام
از برگ هایِ پرپرِ در باد.
تکه تکه پیکرِ لاهوره ای در آلونکِ لاهوتی ام
اینجا.
لازمانی
پیداترم در شب نمایِ مرگ
در لحظه هایی که لب به لب می شوم خالی.
این لامکان نبضِ تُندِ سنگ هایم را می بوید.
رباب محب /
شنبه
٨ آبان
۱٣٨۹ -
٣۰
اکتبر
۲۰۱۰
|