بایگانی      صفحه اول       تازه های شعر    کتابخانه      پیوندها      شعر، علیه فراموشی    

 

 

کار ناجی است، کار آزادگر است

 

  نگاهی به یادداشت های روزانه سیلویا پلات (1926-1950)

مینو هراتی

 

سیلویا پلات، نویسنده / شاعر امریکایی پس از خودکشی در سال 1963 تبدیل به تمثالی از زن شده است که در آمیختن زندگی شخصی و زیست ِ هنرمندانه در گیر و ستیز است. اما در یادداشت های روزانه ی او، جز جانی آزاردیده؛ با فردی بی نهایت وفادار به ادبیات رو به رو می شویم. و این نمونه است.  

"شاید هرگز خوش بخت نشوم، اما امشب شادم." این نخستین جمله از یادداشت های روزانه است که سیلویا پلات در 18 ساله گی و به سال 1950 نوشته است. خسته از کار روزانه ی نشای توت فرنگی، ادامه می دهد: "حالا می فهمم آدم ها چه گونه بی کتاب و بی درس می توانند زندگی کنند." دمی می خواهد این گونه باشد، اما تنها دمی. در برگ بعد می نویسد: "من آدم ها را دوست دارم، همان سان که جمع کننده ی تمبر آلبوم هاش را." همه چیزی دست مایه است برای او، برای نگاه و مطالعه ی واقع گرایانه ی خود، برای شرح و برای (امیدوار باشیم) داستان ها و شعرها.

دفتر یادداشت های روزانه گردآوری یادداشت هایی است از جان ِ ناآرامی که فریاد می کشد و آرزوی مدام ِ نوشتن و انتشار دارد، هم زمان و مدام می ترسد از نتوانستن، از دست رد خوردن. رضایت در کار سیلویا پلات نیست. ناآرام است، شاد است، خشمگین است، افسرده است، انباشته از تردید، وهم و ترس. و در هر برگی از یادداشت های اثری از این احساسات دیده می شود.

ماه عسل، هم راه همسرش تد هیوز به اسپانیا می رود. می نویسد: "هم سری خوب، زیبا و بسی بسیار باهوش است. در سلامت جسمی و روحی کامل. (...) آرام با هم بیدار می شویم." تا در بند بعدی، پس از درگیری لفظی آه از نهادش برآید و پرشور از دردی گله کند که چونان چاقوی تیزی به تن اش فرو می رود: "تنها، بیش و بیش تر از همیشه تنها."

یادداشت های روزانه سیلویا پلات، که از دهه ی هفتاد سده ی پیش حضور سنگین و تمثال واره ای در هنر شعر دارد، شرح دوازده سال درگیری است با افسرده گی، زندانی ِ زناشویی و مراقبت بودن، نوشتن، زیستن و دوست داشتن. شرحی از هجده ساله گی تا زمان خودکشی در سی ساله گی. 

این یادداشت ها به منظور چاپ نوشته نشده اند و تفاوتی ندارند با یک جانبه گی، صراحت و شرح بسیار خصوصی احساسات در یادداشت های روزانه ی معمول. اما در عین حال شیوه ی خاص دارند. پلات از مسایل آشنا؛ جار و جنجال با دوستان، سکس، کار، زناشویی و نگرانی ها می نویسد، اما با دقت و موشکافی ِ نمونه وار. یادداشت روزانه، دفتر تمرین ِ اوست. او شکل و شیوه را تجربه می کند، طرح شعر و داستان می ریزد و تردیدهاش در موضوع رمان را شرح می دهد. این یادداشت ها تو را به تماشای جذاب زندگی درونی کسی می برند که در حال شدن است. شدن ِ نویسنده و شاعری بزرگ.

به زمانی که درگیر زندگی است نمی نویسد. در ماه های پیش از ازدواج با هیوز نمی نویسد و در سال پس از اقدام به خودکشی در 1953 نیز یادداشتی ننوشته است. سیلویا پلات درست در زمان ِ پرهیجان و انباشته از روی داد، دست به قلم نبرده است. درست پیش از دومین اقدام (موفق) به خودکشی در 1963 بسیار نوشته است، اما این هم در دست رس ِ ما نیست. تد هیوز یکی از دفترها را نابود کرد، به این دلیل که فرزندان شان هرگز آن را نخوانند و چند دفتر نیز گم شد.

تازه در سال 2000، نمونه ی سانسور نشده ی یادداشت های مانده منتشر شد.  بخش کوتاه نشده ی دیدار با تد هیوز در جشن کمبریج به سال 1956 که تد لب سیلویا را می بوسد و او گونه اش را گاز می گیرد. و نیز بخش یادداشت های دیدار با روان کاو، دکتر راث بوشر (Dr.Ruth Beuscher) در 1958 و 1959. همان روان پزشک ِ پیشین که در 1953 بر درمان با شوک الکتریکی سیلویا پلات نظارت داشت.

دکنر بوشر به زمان گفت و گو درمانی به سیلویا می گوید: "به تو اجازه می دهم تا از مادرت نفرت داشته باشی." و سیلویا پلات در برگ های بعد با خشم از مادرش می نویسد که زیاده خواه و فداکار بود و "کشنده هم چون مار کبرا" و "جانور خون خواری بر دوپا". این برگ ها تا 2013 باید در صندوق بسته می ماندند، اما تد هیوز پیش از مرگ در 1998 آن را از صندوق بیرون کشید. این بخش، ترجمان بی نظیر زیبایی از خشم نویسنده اش هستند. 

پلات ناخواسته، انتظار مادر را درونی و برآورده می کند. مادر به گونه ی وحشت ناکی دقیق و کمال خواه بود، در همه چیزی. مرد باید ایده آل باشد، خانه روفته و تمیز، غذا خوش مزه و شعر و داستان باید چاپ شوند و چه به تر در "نیویورکر" (The New Yorker). خود می نویسد: "کار ناجی است، کار آزادگر است".

تلاش مدام برای زندگی به تر، نومیدی حاصل از نرسیدن، تردید در معنای زیستن که مدام رخ می نماید، به گونه ی کم نظیری الهام بخش شده است. پلات کار می کند و کار می کند، بی اعتنا به همه ی دست ردی که می خورد. اگر کاری چاپ شود، دمی راضی است، تا پس از آن خود را بیش تر بالا بکشد. نقدهای سخت گیرانه و ستایش آمیز می نویسد. درباره ی ویرجینیا وولف، که دفتر یادداشت روزانه اش کمک بسیاری به او رسانده است: "کتاب های او کار مرا مشکل کرده اند!"، درباره ی دی.اچ. لاورنس و درباره ی شاعران هم نسل اش آدریان ریچ و آن سکستون.  

پلات نوشته است که زندگی اش، ترکیبی است از زندگی های کوچک و ستیز ِ مدام این زندگی ها. شخصیت های فعال همین زندگی های کوچک را در این یادداشت ها می بینیم: فرزند زود درگذشته، پدر اندوه گین، دختر ِ مادر-"خون خوار" نفرت انگیز، شاعره ای که به یاری ِ معشوق به آفرینش می پردازد، همسری که در خانه داری و مراقبت محبوس است و جنبش فمینسم دیر به دادش رسیده است، معشوق زخم خورده و خیانت دیده که به انتقام روی می کند. برای شناختن سیلویا پلات می توان به همه ی نوشته ها رجوع کرد؛ از "نامه های تولد" (Birthday Letters) تد هیوز تا نوشته های بی شمار دیگران. اما می توان همه را یک سو نهاد و تنها به نوشته های خود او رجوع کرد.

قدر کار ِ سیلویا پلات به بهانه ی شباهت به خودزندگی نامه نویسی و شعر اعترافی و محبوبیت به خاطر زندگی ملودراماتیک خود شاعر زیاد جدی گرفته نشده است. یا به تر بگوییم قدر آن در حد قدری که دارد، دانسته نشده است. یادداشت های روزانه چیزی از حقیقت زندگی ملودرام سیلویا پلات نمی کاهد، اما نمونه ای دست نخورده و ناب به دست می دهد. این یادداشت ها نشان می دهند که پلات، مستقیم و غیرمستقیم، شاعری نابغه است. کسی که مدام و خسته گی ناپذیر دست مایه ها را ورز می داد و کار می کرد تا داستان هایی به نهایت سرد و شفاف و شعرهای پرشور و سرشار از تصویر برای خواندن ِ ما بگذارد.