بایگانی صفحه اول تازه های شعر کتابخانه پیوندها شعر، علیه فراموشی |
چرا کفش هایت جفت نمی شود شعر من؟ آذر کیانی انتشارات نیم نگاه چاپ اول، بهار 1380 سهراب رحیمی .................................................................................................................
کتاب آذر کیانی با این جمله آغاز می شود: "نه بام خانه ی من فرودگاه است نه گاری او بال دارد با همین پیف پاف هم می توان کار را تمام کرد"(ص7)
در سه خط اول این کتاب، ما شاهد تولد شاعری جدید هستیم، با زبانی جدید و فرمی جدید. به قول فوکو، یکی از مولفه های زندگی پست مدرن، خاصیتِ طنز آلود آن است. طنز آلود گفتم چرا که طنزی تلخ است، هر چند که وقتی روی کاغذ می آید، ترکیبی شیرین به دست می دهد. چرا شاعر بام خانه اش را به فرودگاه تشبیه می کند؟ و چرا اصرار دارد بگوید که بام خانه اش فرودگاه نیست. این مسلم است که بام خانه نمی تواند فرودگاه شود. اما در این جمله ایهامی هست که عمیقتر از ظاهر ساده ی شعر است. شاعر اینجا شالوده شکنی می کند. از همین شروع کتاب، می خواهد با گذشته ی کلاسیک ادبیات ایران، تصفیه حساب کند تا آنهایی که هنوز در آه و ناله های کلاسیک سر می کنند کتاب را ببندند و بروند دنبال کارهای مفیدشان. آذر کیانی می داند که گاری بال ندارد، ولی او زیرکانه تن به ندانستن می دهد تا دانسته های خواننده را زیر سوال ببرد. کدام کار است که می توان با یک پیف پاف تمامش کرد؟ می دانیم که با پیف پاف، پشه می کشند. اما شاعر، اینجا چیز دیگری را در نظر دارد. آیا منظور این نیست که این زندگی را به همین سادگی می شود نابود کرد؟ مسئله، شکنندگی انسان است در این جهانی که روزانه هزاران نفر به دلایلی معلوم و نامعلوم به دست قدرتها نابود می شوند و حرمتی برای جان انسان نیست، ما در واقع پشه هایی هستیم در دستهای قدرتمداران روز. البته اینها همه، تعبیرهای اولیه اند. می شود بیشتر از اینها در مورد این سه خط نوشت. ناخودآگاهِ شاعر، روی نکاتی دست گذاشته که هر چند ظاهری و سطحی اند اما سایه انداخته اند بر روی تمام زندگی ما.شاعر( آذر کیانی) می گوید: " شاخه ای که پنجره ی اتاق مرا شاهد بود دیشب به خواب تبر می رفت(ص 7) شعری ست استعاری و پر از مضمون. شاخه به پنجره ی اتاق نگاه می کند( تصویر اول). شاخه به خواب تبر رفته است(تصویر دوم). شاعر می توانست اینطوری بنویسد: "شاخه به خواب تبر رفته است" یا "تبر، خواب ِ شاخه می بیند". ولی چرا شاعر، صحبت از پنجره کرده است؟چون پنجره از چوب درست شده و تبر هم بر چوب فرود می آید و این فرود آمدن تبر بر پنجره، تصویر وحشتناکی از انسان این دوره می دهد. اما شاید شاعر اصلا چنین منظوری نداشته و فقط خواسته یک تصویر انتزاعی ارائه کند. در شعرهای آذر کیانی، نگاه تازه است و حرکت بسیار. احساسات و حس ها به یک بلوغ زنانه رسیده اند ولی در عین حال هم نمی شود گفت که اشعارش زنانه هستند بلکه در یک فضای درونی خاصی هستند که خواننده دلش می خواهد خودش را ول کند در آن جهان و همه چیز را دوباره تعریف کند و از نو شروع کند به تنفس.آذر کیانی به یک نوع عرفان در تصویر و جمله رسیده که خواننده می تواند این شعرها را چند بار بخواند و وارد دنیای جدیدی بشود با تعبیرهای جدید و حرفهای نو. آذر کیانی ، شاعری مردمی نیست. شاعری نیست که مورد پسند عوام قرار بگیرد. او در واقع، شاعر شاعرهاست، یعنی برای شاعران می نویسد. شعرهایش برای یک خواننده ی غیر حرفه ای مفهوم نیستند ولی او از این مسئله باکی ندارد. همین که روح، آواز بخواند برای او کافیست: " بیا دستهایت را باران دانه ی کبوترها کن پاهایت را پدال هرچه گاز و چشم و دلت را در کاسه ای پر از آب برای من مطمئن باش کمی آن طرف تر حتما روحت آواز خواهد خواند.(ص 49)
|